تو همانی که دلم لک زده لبخندش را...

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را......

 

               با غم انگیز ترین حالت تهران چه

                    کنم؟؟؟

چقدر بده ادم سرگردون باشه 

بی خبری ادم رو میکشه.

خدایا به جوون خونواده ما رحم کن .

چندین ساعته گذشته از فاجعه

پلاسکو 

ولی هنوز هیچ اثری از امید نیست.

خدایا امید رو به خودت میسپاریم

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را......

هر چه گویی دوستت دارم بجز تکرار نیست

خو نمیگیرم به این تکرار طوطی وار نههههه

تا که پابندت شوم از خویش میرانی مرااااا

دوست دارم همدت باشم ولی سربار نهههه

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را......

این روزا یه کوه از دلمشغولی ام .نمیدونم چرا ... وقتی از بالا به زندگی نگاه میکنم میبینم همه چیز داره خوب پیش  میره.حداقل جز زندگی شخصیم که افتصاخه  باقی چیزا نگران کننده نیست. ولی واقعا نمیدونم چرا انقدر دلشوره دارم همش.انگار وحی نازل شده که نگران  یه چیزی باشم همیشه.من اینجوری نبودم به خدا.... ولی میدونم چی شد که اینجوری شدم.همون روز لعنتی این اتفاق افتاد .همون  روزی که بابا تو اتاق عمل بود و من با استرس به دره بسته خیره بودم .همون  روزی که از استرس حتی نمیتونستم بلند شم و قدم بزنم .همون روز که همه وجودم ترس بود. اونقدر استرس داشتم که صدای پاشنه کفش مادرم سوهان جسم و روحم  شده بود.همون روز که تو همانی که دلم لک زده لبخندش را......ادامه مطلب

بابایی دلم خیلی گرفته 

چقدر دلتنگتم امشب.باباااااااااییییییییی خیلی دوستت دارم .خیلی دوستت داشتم.

دل میگیره ازت 

چرا رفتی باباییم؟؟

دلم گرفته  به خدا....

 

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را......

خدایااااااا 

دارم دق میکنم!

به جان خودش دارم دق میکنم

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را......

گفته بودم بی تو میمیرم ولی اینبار نه   گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار نه   هر چه گویی دوستت دارم به جز تکرار نیست   خو نمی گیرم به این تکرار طوطی وار نه   تا که پابندت شوم از خویش میرانی مرا   دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه   قصد رفتن کرده ای تا باز هم گویم بمان   بار دیگر می کنم خواهش ولی اصرار نه   گه مرا پس میزنی گه باز پیشم میکشی   آنچه دستت داده ام نامش دل است افسار نه    میروی اما خودت هم خوب میدانی عزیز   می کنی گاهی فراموشم ولی انکار نه   سخت میگیری به من با این همه از دست تو   میشوم دلگیر شاید نازنین بی زار نه   گه مرا پس میزنی گه باز پیشم میکشی   آن تو همانی که دلم لک زده لبخندش را......ادامه مطلب

دیگه وقت خالی خیلی کم دارم 

خودمو همه جوره به صلیب کشیدم تو این زندگیه بدون بابا 

شبا که میام خونه میشه وقت خالیم!

وقت استراحت!

ولی مگه میشه؟؟

حتی اکسیژن تو هوا هم سوهان روحمه!

و چقدر خوبه که سریال شهرزاد هست....

خیلی وقت بود میخواستم ببینمش فکر میکردم از این سریال های ابکی و اب دوغ خیاریه 

ولی نیست...

کاش تو زندگی منم یه مرغ آمین بود...

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را......

چقدر بده وقتی شبا تو خودت مچاله بشی و فقطططط  با این اهنگ بخوابی   یه قصۀ قدیمی یه قصه گوی خسته وقتی بابا نداری نوشتنش رو تخته     چه سختههه چه سختهههههه وای بابا ندارم بابام چشماشو بسته بابا چشماتو وا کن ببین قلبم شکسته چه سخته چه سخته نوشتن بابا رو تخته خدا بابام نمرده بابا اهل نبرده یه گوشه ای میمرم اگه که بر نگرده بابا چشماتو واکن بابا منو نگاه کن ببین دلم شکسته بابا منو صدا کن تو همانی که دلم لک زده لبخندش را......ادامه مطلب

تو شهرشون پر از ابره....

 

ابرای تیره..

 

بازم قراره بارون بیاد انگار .احتمالش هست

 

بارون رو دوس نداره زیاد.میگه تو بارون ادما مریض میشن.

 

میخواستم بگم تو بارون ادما شاید ولی عاشقا مریض نمیشن...

 

خداکنه پسرکوچولوم زیر بارون نمونه امروز چون فقط ادمه عاشق که نیس...

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را......